جشن تولد
سلام عشقم.
بالاخره با سه ماه تاخیر به دلایل مختلف چهارشنبه ی هفته ی قبل تولدتو گرفتیم انشالله هزار ساله بشی عزیزم.
انقد این تولد روت تاثیر گذاشته که نگو.هنوز که هنوزه دست می زنی و می گی برات شعر تولدت مبارک بخونم.خودتم به تولد می گی:تدوو
در مورد مراسم باید بگم حدود چهارده پونزده تا مهمون داشتیم.برای عصرونه هم ساندویچ الویه داشتیم همراه نوشابه.بعلاوه ی کیک میوه و چای.البته یادم رفت ازشون عکس بندازم.شرمنده
تزیینات رو هم خودم درست کردم.شبا (منظور سه چهار شب)بعد اینکه می خوابیدی.
حالا نوبت عکساس.فکر کردم برای خاطره هم که شده بهتره چن تا از عکس از لباسهای نوزادیت بزارم.ببین چقد کوچیک بودی که این لباسهای فسقلی و می پوشیدی.
این لباس اولین لباسیه که پوشیدی.مامان جون و بابا جون این لباس رو از مکه برات خریده بودن وبابا جون اون و به کعبه متبرک کردن.
حالا عکس تزیینات.اول ساعت تولد:
ریسه ی خوش امد گویی:
عکس یک ماهگی تا دوازده ماهگی:
عدد تولد:
اسم قشنگت به حروف:
ریسه ی سن:
اینم واسه خوشگلی:
پیش دستی:
دستمال کاغذی:
کلاهو لیوانو....
حالا عکسهای خود تولد:
اینم کیک تولد:
وحالا هدایا.یه سه چرخه از طرف مادجون(مامان بابا)پنجاه تومان پول از طرف مامان جوونو بابا جون(مامان وبابای من)یه پنجاهی دیگم از طرف دایی جون علی.دوچرخه از طرف ریحانه جون.مجسمه ی نی نی هم از طرف علی جون.هوش چین از طرف عمه و محسن جون.شلوار از طرف عمه کوچیکه.کفش از طرف عمو و زن عمو و...مبارکت باشه.