من و ببخش عزیزم.
سلام دختر نازم.خیلی ناراحتم مامان.می دونی چرا؟چون حسابی دعوات کردم........
داشتم عوضت می کردم از اونجایی که شدیدا به دستمال مرطوب علاقه داری دادم دستت تا اروم بگیری بزاری عوضت کنم.بقیشم خودت حدس بزن دیگه.......منم حسابس جوش اوردم هر کاری کردم ارومت کنم حریفت نمی شدم.هی بالا و پایین می کردی و از دستم وول می خوردی یه وضعی شده بود منم محکم سرت داد زدم و خیلی دعوات کردم و تو که دیدی من واقعا ناراحت شدم شروع کردی به گریه های مظلومانه
بابا که رفته بود اونور بخوابه با سرو صدای ما پاشد اومد پیشمون بعد شم کمک کرد و یه کم وضع و سروسامون دادیم.توهم همش سعی می کردی از دلم در بیاری هی صدام می کردی ماما ماما منم جوابتو نمی دادم تو هم که می دیدی بهت توجه نمی کنم دوباره می زدی زیر گریه.از اون گریه های جیگر سوراخ کن.چند بار اومدم بغلت کنم جلوی خودم و گرفتم تا بفهمی کارت زشت بود ومن از دستت ناراحتم.یه کم که گذشت چشت افتاد به کفش روفرشیم.برا اینکه نظرم و جلب کنی با گریه و یه حالت ناز داری بهم گفتی:ماما تاتی(فکر کن با گریه م گفتی)بازم نگات نکردم گریت شدید تر شد کفش و پوشیدی و دوباره با گریه ی سوزناکی گفتی ماما تاتی.دیگه دلم طاقت نیاورد و دستم و باز کردم اومدی بغلم .خیلی دلم برات سوخته بود و کلی عذاب وجدان گرفتم .وقتی رو پام گرفتمت تا بخوابی برام بوس فرستادی ومن بیشتر سوختم که چه زود دلت و با من صاف کردی.در هر صورت منو ببخش عزیزترینم.اصلا طاقت دیدن اشکاتو ندارم.
این عکسام واسه امروزه گذاشتمت رو لیاسشویی تا به کارام برسم