جوجوك من و شب زنده داريهاش
اخيش بالاخره جوجوك من خوابيد.چرا به موقع لالا نمي كني كه منم بتونم بخوابم ني ني تاچند دقيقه قبلش اينجوري بوديا(حدودا ساعت سه و نيم) چند وقته بد جوري سيستم خوابت بهم ريخته گاهي ساعت 6 صبح ميخوابي.جالب اينه فقط هم مي خواي با من بازي كني حتي نمي تونم يه كوچولو استراحت كنم.گاهي خيلي مي زنه به سرم و عصباني ميشمبي نهايت هم خوابت سبكه.تازه وقتي مي خوابونمت مدام پستونكت و از دهنت در مياري و مي زني زير گريه حالا دوباره من بايد پاشم و ارومت كنم.بگذريييييييييييييييييييييييييييييم.برات بگم از روز جهاني كودك.مثه تمام مناسبتهايي كه به تو مربوط مي شه به نام تو بود و به كام مااون روز و ما برات يه جشن كوچولو گرفتيم و شيرينيشم بابايي مارو برد رستوران خلاصه خيلي چسبيد.تو اولش لالا بودي وما راحت شاممون و خورديم وحالا بعد شام: بعدشم رفتيم رنگين كمان.تنها وسيله اي كه اونجا مناسب سنت بود يه تاب برقي بود.اين اولين بازي تو در شهر بازي بود دخملم .چون تو حركت بودي عكسات تار افتاده.اولش برات عجيب بود اما كم كم ترسيدي. گفتم كه هم كلاغ پر بلدي هم اتل متل توتوله.اينم عكساش جديدا خيلي كنجكاو شدي دوست داري همه جا سرك بكشي.بالاخره مام بايد يه جوري كنترلش كنيم ديگه راستي تا يادم نرفته جديدا پيش خودت همش تكرار مي كني نه و چند ثانيه بعد دوباره نه.گاهي اوقاتم وسطاي بازيت مي گي :اديس.انگشتت و مي زاري تو دهنم كه گازش بگيرمهر چي هم كه مي دم دستت به من تعارفش مي كني مثلا پستونكت و.فدات بشم كه دست و دلبازي.وديگه اين كه گفته بودم يه جايي رو مي گيري و واي ميستي حالا ديگه با گرفتن اون تكيه گاه اروم اروم راه هم مي ري مثلا روروئكت و مي گيري و وا ميستي بعد همراه اون راه مي ري .در ضمن بابا به من گفت امشب برا اولين بار بدون كمك ئاسه چند ثانيه وايستادي.هورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررا. اينم چند تا عكس بعد دد از دخترم
حسن ختام اين پست يه عكس خومشل از دندونات