الهام کوچولوالهام کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

الهام کوچولو

اولين تابستان سه نفره ي ما

سلام دختر مامان بابت تاخير طولاني معذرت.اما ديگه دلم نيومد اومدم يه سري مطلبا رو بزارم البته بدون عكس تاااااااااابريم خونمون.ميدوني دارم فكر مي كنم كه چقد زود گذشت.همه چي و ميگما.هم دوره ي بار داري هم تولدت هم اين هشت ماه و چند روز ...هميشه براي همه چي عجله دارم بدون اينكه بتونم اونطوري بايد و شايد اون وقايع رو لمس كنم.وقتي باردار شدم شبانه روز براي ديدنت لحظه شماري مي كردم .بعد كه به دنيا اومدي براي در اغوش كشيدنت. بعد خدا خدا مي كردم تو بيداري بروم بخندي.كم كم بي تاب شدم واسه غلت زدنت.غلت كه زدي گفتم كي مي شه بشيني.وقتي نشستي مدام بهت زل مي زدم و تشويقت ميكردم چهار دست و پا بري.حالا كه چهار دست و پا مي ري مي خوام زودتر دندونات د...
7 شهريور 1392

هفت ماهگيت مبارك

سلام ماماني هفت ماهگيت مباااااااااااااااااااااااااااااارك گل قشنگم.                                                                                                                                                                      ...
16 تير 1392

الي كوچولو براي اولين بار نشست

سلام دختر مامان.امروز حسابي سورپرايزمون كردي.قربون نشستنت برم.خيلي بامزه مي شي وقتي مي ذارمت بدون تكيه گاه بشيني دوتا دستات و محكم مي چسبوني به زمين كه مبادا بيفتي.بابا هم كلي خوشحال شد و شيريني نشستنت مارو برد رستوران كه حسابي چسبيد تو رو هم گذاشته بوديم تو صندلي غذا هي خودت و كج مي كردي طرف ميز فدات بشم دختر شكموي من. هنوز از دندونات خبري نيست دوشبه تو خواب بد جوري نق ميزني يعني  واسه دندوناته؟نمي دونم والا در كل خيلي دختر خانمي هستي فقط خيلي بغلي شدي اونم نمي دونم چجوري؟اخه ما زياد بغلت نمي كنيم.به زور به كارام مي رسم فقط خداكنه مهمون سر زده نياد كه حسابي ابرو ريزي مي شه .خب حالا چند تا عكس از اولين نشستن الي جووووووووووو...
13 تير 1392

عكسهاي اين چند روز

سلام دختر حرف گوش كن مامان.قربونت برم كه نذاشتي دلم بشكنه  و يه تكونايي به خودت دادي.مثلا اينكه امروز كه گذاشتمت تو روروئك پاهات وتكون مي دادي و خودت ويه عالمه جابه جا مي كردي .منم كلي از حركتات تو روروئك عكس انداختم.غير اينم وقتي دمر مي افتي دستات و تكيه گاه قرار مي دي و كمرت و اروم مياري بالا فكر كنم كم كم مي خاي چهار دست و پا بري (انشاالله).اينم يه عكس ناز از روروئك سواري دختلم:                                                                          ...
11 تير 1392

شايد دندون!!!!!!!!!!!!!

سلام دختر نازم.قربونت برم كه چند روزه خيلي اذيت مي كني نمي دونم شايد به خاطر دندونات باشه!اخه يه مقدار ورم هم كرده يه كمم لثت تيز شده.واي نمي دوني چقد بغلي شدي.يه لحظه روزمين بند نمي شي.با بدبختي تمام به كارام مي رسم بابا رو هم حسابي از درساش انداختي.جدا از اينكه سيستم خوابمون و به هم ريختي تا دو سه نصفه شب بيداري.حالا ناراحت نشو جيگرم فداي سرت چون خيلي دوست داريم با رضايت تمام تحمل مي كنيم البته اميدواريم اين نق نق ها منتهي بشه به بالا اومدن مرواريدها ي كوچولوي خوشگل رو لثت.راستي امروز بهت پلو و ماست دادم فعلا خوشت اومده اميدوارم اذيت نشي اخه زود برات شروع كردم.ديگه ديگه ديگه......اها ديگه اينكه عاشق كيبوردي انقد باحال انگشتاي كوچولوت و مي...
7 تير 1392

شهر زيباي من بهشهر

سلام عزيزم.من اومدم با يه عالمه عكس از ديار سبزم شهر زيبام بهشهر.اين عكسهارو براي اشنايي بيشتر تو وتمام عزيزاني كه حتي شايد تا به حال اسم اين شهر به گوششون نخورده  ميزارم.شهري با قدمتي تاريخي و داراي مناطق طبيعي وگردشگري بي نهايت زيبا.شهري كه اقامتگاه تابستانه ي شاه عباس صفوي بوده و به دستورشون بناهاي متعددي در اون ساخته شده.دختر عزيزم مطمئنم زماني كه بتوني زيبايي ها رو درك كني تو هم مثه من عاشق اين شهر سبز مي شي.                                                                 &...
4 تير 1392

واكسن شش ماهگي

سلام دختر عزيزم كه امروز سوراخ سوراخ شدي. بالاخره واكسنت و زديم البته با دو هفته تاخير.نمي دوني چقد برام سخت بود خانمي كه واكسنت رو زد بهم گفت محكم زانوهات و نگه دارم اما دلش و نداشتم كه نگاه كنم.خيلي دلم سوخت كه از درد جيغ كشيدي و گريه كردي اونم از اون گريه هايي كه دل ادم و ريش مي كنه.از اونجايي كه عادت داري خيلي پاهات و تكون مي دي مقداري به خاطر اين قضيه اذيت شدي من و بابا هم از بس استرس داريم هر بيست دقيقه يك بار دماي بدنت رو چك مي كنيم.راستي امروز برا اولين بار گفتي (دد)منم كلي از دد گفتنات فيلم گرفتم.اينم چند تا عكس از امروز:                  مي بيني جاي واكسنت پيداست.       &...
31 خرداد 1392

فسقليه شيش ماهه

سلام عزيز من با تاخير شيش ماهگيت مبارك مامان.ببخشيد كه دير وبلاگت و اپ مي كنم.خودتم كه مي دوني به خاطر خودته فندق كوچولوي من.خب حالا ليست كارهاي جديدت:  ياد گرفتي پات و مي زاري تو دهنت و انگشت پات و مي خوري.دستت هم مدام تو دهنته تازه يكي دو بار هم گفتي ماماما.قربونت برم عزيزم.هروقت هم كه از كنارت رد مي شيم دستات و باز مي كني و پاهات و محكم مي كوبي به زمين يعني اين كه بغلم كنين.زماني هم كه بخواي لا لا كني پاي چپت رو مي ياري بالا و اون يكي پات و هم مي ندازي رو دستم انقد ناز و خوردني مي شي كه نگو.خيلي هم تو خواب غلت مي زني خيلي نگرانم كه يه وقت  تو خواب دمر شي و من حواسم نباشه.اما از واكسنت بگم كه هنوز نزديم بهت. اخه دكترت گفته گوشت ...
29 خرداد 1392